يه روز تو تاكسي نشسته بودم يه دختره هم كنارم نشسته بود . . . . . . . . . . از يه خيابون رد ميشديم كه پمپ گاز داشت. راننده تو آينه نيگا كرد و گفت خانوم، آقا ، اجازه ميدين خلوته يه گاًز بزنم. من گفتم مشكلي ندارم و دوتايي به دختره نيگا كرديم جواب داد نه تورو خدا من نامزد دارم ردش ميمونه من :| راننده :| مخزن خالی گاز :| روح سرگردان هیتلر :| جبار سینگ :|
یه بار با مخاطب خاصم رفتیم کافی شاپ دوتا نعلبکی قهوه خوردیم شد 25 هزار تومن !!! هیچی دیگه به این نتیجه رسیدم که . . . در جوانی پاک زیستن شیوه ی پیغمبریست !!! باهاش تموم کردم !!! :|