مسافر....

 هر روز دیوآنـﮧ تــَـر از دیروز !

و هیچ ڪس نـِـمـﮯدآند

پشت ایـטּ دیوآنگـﮯ و سرخوشـﮯ

چـﮧ دردی را پنهاטּ ڪرده ام....

[+] نوشته شده توسط بیگی در 18:41 | |

تمام

 بازی تمام شد رفیق.... توبردی....

حالا نقاب را بردار بگذار ببینم ....

زندگی را به چه کسی باختم...

[+] نوشته شده توسط بیگی در 22:23 | |

مدتی

                                    همیشه نمی توان زد به بی خیالی و گفت :

تنها آمَده اَم ؛ تنها می روم ....

یک وقت هایی ،شاید حتی برای ساعتی یا دقیقه ای ....

کَم می آوری ..........

دل وامانده اَم  یک نَفَر را می خواهد......

[+] نوشته شده توسط بیگی در 22:22 | |

خدایا خدایـــــــــــا آسمانت چه مزه ایست ؟؟؟ من که فقـــــــــط زمین خوردم ....

 خدایـــــــــــا آسمانت چه مزه ایست ؟؟؟

من که فقـــــــــط زمین خوردم ....

[+] نوشته شده توسط بیگی در 22:20 | |

اي كاش

ای کـــــــــــــــــــــــــــاش..

[+] نوشته شده توسط بیگی در 22:16 | |

لمس كن

لمس کن کلماتی ر اکه برایت می نویسم ...

[+] نوشته شده توسط بیگی در 22:13 | |

بالاخره

بالا خره یک روز به آرزویم میرسم ...

[+] نوشته شده توسط بیگی در 22:12 | |

حكايت من

[+] نوشته شده توسط بیگی در 21:57 | |

مـــن

مـטּ مـآننـב בُפֿـتـرآטּ هـم سـטּ وسآل פֿـویـش نیستـم ؛

ڪـﮧ هـر یڪ از حـآل آرزویـﮯ בآرنـב برآﮮ آینـבه !!!

امـّآ مـטּ تنهـآ یڪ آرزو בآرم

و آטּ ایـטּ اَست ڪـﮧ روزﮮ بـפֿـوآبـمґ و בیگـر بـیـבآر نشوم

تـآ نشنوم . . .

نبینـم . . .

زجـر نڪشـم . . .

[+] نوشته شده توسط بیگی در 18:14 | |

بـــه سلامتــی

بگم ب سلامتی؟

بسلامتی چی؟

سلامتیه روزگار که پیرم کرد...

سلامتیه زندگی که هیچ جوره باهام راه

نیومد...

سلامتیه عشقم؟ که گذاشت رفت...

سلامتیه دل بزرگم که شکسته و هزار تیکه شده...

سلامتیه چشمام که یکیش اشکه یکیش خون...

سلامتیه دستم که بی نمکه...

سلامتیه آدمای اطرافم ک هیچکدومشون دوسم ندارن...

سلامتیه چی؟

بذار بگم سلامتیه قبرم که با همه بدبختیم بالاخره یروز تمام وجودمودرآغوش میکشه

[+] نوشته شده توسط بیگی در 18:12 | |